ღ♥ღدلخوشی ها کم نیست ღ♥ღ

برف برف برف

دیروز امروز برف روی حوض رو معیار میزان بارش قرار بدین ، من و اکبر (برادرشوهر) از ساعت 10 صبح تا 2 بعد از ظهر داشتیم برف روی بام رو می ریختیم پایین ، دو تا بام مسطح....... حالا خوبه من نیم ساعت دیشب و 1 ساعت امروز صبح زود قبل اومدن بچه ها حجم برف رو کم کردم مثلا   ...
13 بهمن 1392

برف 1392

دیشب برای همسری شبی پر از سعادت بود و برای من و دوستان دلتنگی و آرزوی زیارت همسری دیروز برای چهارمین بار به غبار روبی ضریح آقام امام حسین(ع) فراخوانده شد به همسری گفتم دوستان رو فراموش نکنی ، همسایه رو فراموش نکنی ، فلان فامیل یادت نره و همسری هم گفت همه رو لیست کن بفرست به گوشیم تا همونجا کنار ضریح پیغامشون رو برسونم من هم یه لیست براش فرستادم ، مامان نفس طلایی گلم هم پیشنهاد قشنگی داد گفت حالا که اسممون رفته کنار ضریح ابا عبدالله ما هم هرکدوم یک زیارت عاشورا بخونیم ، برای من که خیلی لذت بخش بود . ان شالله زیارت شش گوشه عشق نصیب همه آرزومندان بشه .   و اما امروز البته کمی هم از دیشب پسرم تا ساعت 11 شب منتظر بود که ب...
12 بهمن 1392

بدون عنوان

دیروز رفتم برای آزمایش ، چون هنوز آدرس تهرانمون رو توی دفترچه بیمه نگذاشتیم فعلا آزاد میریم دکتر و..... آزمایش کلی دادم :249500 تومان ، ظاهرا با بیمه خیلی هم کمتر نمیشه از دیروز ذهنم درگیر اون بندگان خداییه که ندارن ، نمیتونن ، مریض دارن ......... خدا آخر و عاقبت مردممون رو به خیر کنه امروز قرار بود با دوستان بریم استخر ، جالبه که هیچکدوممون هم شنا بلد نیستیم ، ساعت آموزشش بعد از ظهر بود که نمیشد بریم چون پسرامون تنها بودن ، از اونجاییکه کمردرد من دوباره به شکل بدی عود کرده قرار شد فعلا برای درمان من بریم که تو آب راه برم و..... دیشب از ساعت 2.5 یهو حال پسری بد شد ، تا صبح چندین بار بالا آورد . اولین بار بود همچین چیزی اتفا...
9 بهمن 1392

بدون عنوان

این روزها خیلی تنبل شده ام همش خسته ام همش خوابم میاد باز هم دلم رانندگی توی یک جاده خلوت و طولانی خواست با این تفاوت که منه همیشه عاشق بارون ، الان دلم اون جاده رو توی هوای آفتابی میخواد دلم میخواد دو طرف جاده دشت های طلایی و سبز باشه (البته اینها دور و برم زیاده ها ولی نمیتونم برم اونجوری که دوست دارم لذتشو ببرم) خونه رو ریختم بهم حالا نمیدونم چجوری جمعش کنم ، دوباره افتادم به جون اتاق پسری و دارم از خودم طرح و مدل ابداع میکنم برای تختش مامان دوست محمدرضا توی آزمایشگاه کار میکنه ، ما با هم خیلی صمیمی شدیم ، دیشب که بعد کلاس زبان بردم برسونمشون بهش گفتم حال و روزم چجوریه گفتم مامانم اینها سابقه مشکل تیروئید دارن ، گفت حتما...
7 بهمن 1392

بدون عنوان

      آرومم وقتی که پیش تو و زیباییت می شینم باور کن دنیا رو من با چشم های تو می بینم جوری به تو دل می بندم که نتونم برگردم تورو با قلبم پیدا کردم خوشبختم تو با منی لبخندتو از من نگیر عشق من تا باهمیم دلشوره رفتن نگیر می دونی تو دنیا فکر کسی  غیر از تو  با من نیست وقتی تو اینجایی راهی غیر از عاشق بودن نیست وقتی دل من بی تابه بگو با من می مونی منو اروم کن تو می تونی خوشبختم تو با منی لبخندتو از من نگیر عشق من تا باهمیم دلشوره رفتن نگیر خوشبختم . . .   ...
5 بهمن 1392

بدون عنوان

همسری کربلاست . صبح رفت. امروز من و پسری خیلی بی حال و حوصله بودیم ، به روی همدیگه نمی آوردیم ولی خیلی تابلو بودیم........ امان از دست این همسری ، پروازشون نجف بوده بعد از اینکه رفتن زیارت امیرالمومنین ، باهام تماس گرفته و میگه الان جلوی حرم حضرتم به جای تو زیارت کردم ................. گفت حلالم کن اگه یه وقتهایی اذیتت کردم................ و من هر چقدر تا اون لحظه خودم رو آروم کرده بودم از اون زمان دیگه پریشون پریشونم........... همین زمانی که داشتم تایپ میکردم جملات بالا رو و اشکم سرازیر بود همسری دوباره تماس گرفت ، کافیه بهش فکر کنم همیشه تو اوج دلتنگیم یا درست لحظاتی که گوشیم رو میگیرم دستم که بهش یه پیغامی بفرستم بگم که ...
15 دی 1392

بدون عنوان

همسری از دیروز صبح رفته تهران امان از این جلسات امان از این همه حرف الهی بمیرم براش که راحتی و آسایش بهش نیومده ، طفلک نمیدونه جواب کدوم رو بده...... این روزها فکرش خیلی درگیره ، دو تا برادرها حسابی باعث اذیتش شدن ، پدرشوهر هم که .............دوستش دارم ولی خب شوهرم عزیزتره انصاف نیست اینقدر اذیت بشه همش دعا میکنم خدا همسری رو سلامت نگهداره بهش توان و قدرت ایستادگی در برابر سختی ها رو بده به من هم کمک کنه که بتونم همراه و همسفر خوبی باشم..... و اما شاهزاده کوچک ما ، فرمانروای قلب ما چند روزیه به خاطر تصمیم مزخرف(نهایت ادبم بود چون خیلی شاکی ام) معلمش مبنی بر گردش علمی اون هم در یک هوای سرد در مکانی که بادهای سوزناکش باعث ...
10 دی 1392