بابا
دیروز دوست بابا همراه شوهرخواهر خودش رفتن تهران و توی بیمارستان مورد نظرشون که شوهرخواهره اونجا واسه خودش حسابی نفوذ داره برای بابا تخت گرفتن و با پزشک هم هماهنگ کردن ، امروز 4 صبح بابا و مامان و مهدی و برادر همون دوست بابا رفتن تهران . دم دوستای بابا گرم ، از زمانی که چشم باز کردیم اونها از عموها و داییهامون به ما نزدیک تر بودن ، برای مامانم از هر برادری بیشتر برادری کردن خدا حفظشون کنه. خاله زهره و شوهرخاله هم تهران خونه دخترشون بودن که موندن تا کار بابا انجام بشه . از ظهر که بابااینا رسیدن بیمارستان همه اونجا هستن ، خدا رو شکر که مامانم تنها نیست کِشتی داداش مسعود اینها هم رسیده ایران ، حالا قرار شده خانمش یه جوری بهش ...
نویسنده :
یه مادر
14:15