ღ♥ღدلخوشی ها کم نیست ღ♥ღ

بالاخره ماشین رو بردم بیرون

1392/11/16 17:02
نویسنده : یه مادر
282 بازدید
اشتراک گذاری

دیشب من و پسری لباس رزم پوشیدیم و رفتیم سراغ برف های جلوی پارکینگ ، نمیشه گفت

غصه خوردم ولی خب ته دلم یه کم ناراحت بودم از اینکه هیچ کس نبود کمکم کنه ، اینکه هنوز

گرفتگی ماهیچه هام به خاطر برف روبی بام خوب نشده بود و اینکه با بیل کار کردن باعث شد از

دیشب انگشت شست دست راستم رسما تعطیل شده و فکر کنم به جای اینکه پوستم تاول بزنه

استخونم تاول زده ، بگذریم ، این هم اقتضای شرایط ماست

پسرم خداوکیلی خیلی زحمت کشید ، پاروی پلاستیکیش این بین شکست و بچم غصه دار شد که

نمیتونه کمک کنه ، من هم بردمش داخل انباری که اگر چیزی پیدا میشه برداره اون هم ماله (مال

بنایی) برداشت و رفت سراغ برف ها ، کلی هم بازی کرد و با شیطنت هاش باعث خنده میشد

هی میگفتم نکن بچه زشته این وقت شب صدای خنده ی من رو تو کوچه در میاری ، میگفت مامان

چون خوب کار میکنیم الانه هرکی رد میشه بگه : میشه بیاین در خونه ما رو هم پارو کنیننیشخند

تلاش 1 ساعته ما فقط نصف مسیر رو باز کرد ، دیگه تموم جونم درد میکرد و گفتم ولش کن

تا صبح دیگه آب میشه ولی صبح دیدیم بیشتر یخ زدهناراحت

از اونجایی که همسر عزیزتر از جان در راهه و باید تدارک اومدنش رو ببینم و از طرفی هم

من عادت داشتم حداقل یک روز درمیون سوپر مارکت خرید میکردم و امروز 6 روز بود که

ماشین بیرون نبرده بودم و کلی وسیله احتیاج داشتم مجبور شدم شوماخر بازی در بیارم و

ماشین رو توی همون یه وجب پارکینگ سرش رو کج کنم و از در پارکینگ مستاجرها در بیارم

وقتی برگشتم خیلی خنده دار شده بود ، درآوردنش راحت بود ولی نمیشد برش گردوند

سر جاش و اینجا بود که آقای همسایه را احضار کرده و کمک طلبیدیم و ماشین ها رو دوستانه

در کنار هم گذاشتیم ، آقای همسایه هم کلی عذرخواهی کرد که حواسش نبوده جلوی در

ما رو هم تمیز کنه ، من هم گفتم نیازی نیست ، باشه مهندس امشب میاد خودش تمیز میکنه

خلاصه که من الان تقریبا همه چیز در خانه دارم ، مواد ته چین رو آماده کردم ، خوراک لوبیا

هم بار گذاشتم که همسری شدیییییییدا در هوای سرد دوست داره به خصوص همراه نارنج

باشه . خمیر دونات هم درست کردم . دو روز پیش دونات درست کردم جای دوستان به

ویژه مونا چشمکخالی ، خیلی خوشمزه شده بود و من و پسری بهش رحم نکردیم . الان هم

به درخواست و با کمک پسری قراره آماده کنیم.

این هم شرح حال امروز ما.............

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان گیسو جون
17 بهمن 92 0:56
عزیزمممممممم سلاممممممممممممم خوبین؟ الهی من فدات بشم که اینهمه سختی تحمل می کنی به خاطر آینده محمدرضای نازنینم خدا رو شکر میکنم که پسری بهت داده که قدر همه زحمت هات رو می دونه عاشق تلاشتم همیشه هیچ وقت ماشاا... خسته نمیشی ای جونم عزیز خاله دستت درد نکنه کمک مامان میکنی چشم و دلتون روشن بانو الهی به سلامتی همسر محترمت برگرده خونه کدبانوووووووووووو چقدر چیزهای خوشمزه درست کردی خوبه سپهر اینجا ها رو نمی خونه وگرنه ... خخخخخخخخخخخ نوش جونتتتتتتتت همه رو وقتی اومدم پیشت تلافی می کنم و می خورم ممنونم بابت امیدی که بهم دادی حتماً ازشون وقت می گیرم تو هفته آینده یک دنیاااااااا کمه برای زحمتی که کشیدی بوسسسسسسو بغل محکم
یه مادر
پاسخ
سلام عزیز دلم الان من جواب اسن همه محبت رو چجوری بدم فقط میتونم بگم
مامان مطهره
17 بهمن 92 10:59
همیشه خوش و خرم خواهر
یه مادر
پاسخ
ممنونم فائزه جان
يك عاشقانه آرام
18 بهمن 92 15:11
خسته نباشي خانومي حسابي فعاليت كردينا...ايشالا هميشه خنده رو لبت باشه و با پسر گل و همسر مهربونت شاد و خرم باشيد
یه مادر
پاسخ
ممنونم نسترن عزیزم