ღ♥ღدلخوشی ها کم نیست ღ♥ღ

بهار 2

سلام سلام به این خونه سلام به همسایه های این خونه ما 11 فروردین با پرواز نجف-تهران برگشتیم . پروازمون بدون تاخیر انجام شد ولی راه رسیدن به ولایتمون اونقدر اذیتمون کرد که به قول بنده خدایی به خاطر این سختی فراوانی که کشیدید خدا اگر نمی خواسته زیارتتون رو قبول کنه الان دیگه حتما قبول کرده ...... من که بعد از این سفر شرمنده امامان عزیزم شدم . نتونستم به درستی عرض ادب کنم .... پسرک ما توی این سفر 2هفته ای 1 هفته رو مریض بود . اینجا باید از پزشکان عزیزی که به صورت تبرائی در کربلا کار می کنند هم تشکر کنم ، خدا قوت. سفر قبلیم اسفند و فروردین 90-91 بود . اون موقع پروژه های در دست همسر همه شون یا حوالی حرمین بوده و یا داخل حرم اما...
28 فروردين 1393

1393

  بهار آمد که تا گل باز گردد   سرود زندگی آغاز گردد   بهار آمد که دل آرام گیرد   ز درد و غصه ها فرجام گیرد     الهی که دلی غصه نداشته باشه الهی که کسی شرمنده خانواده ش نباشه  الهی که کسی درد و غم و بیماری نداشته باشه................ الهی همه دل ها شاد باشن الهی لب همه ی فرشته های کوچولوی دنیا خندون باشه الهی که امسال پر از خیر و برکت و سربلندی برای ایران و ایرانی باشه آمین   ...
27 فروردين 1393

بهار 1-کربلا

سلام به این دنیای مجازی و همه ساکنان اون ما الان 7 روزه که در کربلا هستیم روز 5 شنبه همسری سعی کرد زودتر از کارگاه برگرده که برای خرید بریم بالا شهر رفتیم یه شیرینی سرای ایرانی و شیرینی هامون رو خریدیم ، بعد هم هایپرمارکت کلی خرید کردیم زمان کم داشتیم و چون شب جمعه بود و همه به سمت حرم می رفتن حسابی ترافیک شده بود سر راهمون رفتیم در خونه ی ویلایی (فعلا هم هتل دارن هم خونه ویلایی که قراره تا چند وقت دیگه یکجا متمرکز بشن) دنبال برادر شوهر(با همسری همکارن)  اینجا به سمت حرم که میری از یه حدی دیگه اجازه نمیدن هر ماشینی وارد بشه و همسری هم چون عراقی نیست بهش مجوز نمیدن . برای همین باید ماشین رو توی یکی از پروژه ها که نزدیک تر...
27 فروردين 1393

بدون عنوان

 شنبه هفته گذشته پیش یه آقای دکتری جلسه مشاوره داشتم . رفته بودم برای یاد گرفتن راههایی برای بهتر برخورد کردن با پسری و از بین بردن بعضی ضعف ها . به دکتر گفتم من میخوام اول خودم رو درست کنم مطمئنا پسرم چیزی جز نتیجه رفتار من و همسرم نیست .......... خلاصه آقای دکتر شروع کردن به سوال پرسیدن از ریز و درشت از جزئی و کلی ، خصوصی و غیر خصوصی و و و و..... نتیجه این شد که من نزدیک به 4 ساله افسردگی دارم .......... حرف ها و دلایلش رو کاملا قبول داشتم ولییییییییییی از اون روزی که این حرف رو زد من افسرده شدم گفته باید حتما حتما تحت نظر باشم و دارو مصرف کنم و جلسات مشاوره نیاز دارم و و و و و به نظر من همه ما کم و بیش این مشکل رو...
24 اسفند 1392

بدون عنوان

اگر خدا بخواد عازم سفر هستم مشغول خونه تکونی و خریدهام هستم . در کنار اینها باید به درس و مشق پسری هم برسم. دلم برای همسری بی نهایت تنگ شده ................... هنوز هم باورم نمیشه اینکه خدا می خواد دوباره به چشمام اجازه بده که به زیارت شش گوشه ی آقام برن یا ابا عبدالله................. ...
23 اسفند 1392

بدون عنوان

زمان به سرعت داره میگذره سال 92 هم به آخراش رسیده من همیشه این وقتها دلم میگیره ، همیشه موقع تحویل سال اشکم روونه.............. مهم ترین اتفاق های امسال اولیش به مدرسه رفتن پسرم و دیگری عمل بابا بود اولی پر از ذوق و شوق و دومی همراه با نگرانی و دلشوره و اضطراب شکر خدا که همه چی تا به اینجا به خیر و خوشی گذشته این روزها خونه ی ما حسابی به هم ریخته ست ، عادت ندارم هر روز یا هر هفته خونه رو بسابم فعلا با شلختگیه موجود کنار میاییم تا روزهای آخر که همه جا رو تر و تمیز کنم دستور پخت چندتا شیرینی و بیسکوئیت رو از اینترنت گرفتم ببینم میتونم درست کنم یا نه گل پسر عزیزتر از جانم بعد از حدودا دو ماه سرحال بودن ، دو روزه که سخت سرماخور...
12 اسفند 1392

به خیال دفاع از حق کسی به قضاوت دیگران ننشینم

اگر نمی خواهی در حق تو داوری شود، درباره دیگران داوری نکن.((آبراهام لینکلن))   عیبهای دیگران را نباید با انگشت کثیف نشان داد.((مثل ایتالیائی))   قضاوت فوری درباره چیزهایی که جنبه های مختلف دارند، دلیل کم عقلی و دیوانگی است.((مونتین)) مطالعه ای که روی صد میلیونر خود ساخته انجام شد، تنها یک وجه مشترک را بین آنان نشان داد. همه این مردان و زنان بسیار موفق، تنها خوبیهای مردم را می دیدند.((ژاک ویزل))   با قضاوت کردن درباره ی دیگران، در حقیقت به بیان و شرح خود می پردازید.((وین دایر))   اگر به قضاوت مردم بنشینی، دیگر زمانی برای دوست داشتن آنها نخواهی داشت.((مادر ترزا))   تنها تفاوت...
8 اسفند 1392

بدون عنوان

دیروز راس 4 رسیدم بیمارستان و برای 3-4 دقیقه تونستم بابا رو ببینم ، فدای اون چشمای خندون ولی پر اشکش بشم...... امروز صبح عملش کردن اینکه چطور شد که من تا برم بیمارستان شد ساعت 1 بماند... عملش 7 ساعت و... طول کشید . پزشکش گفت قصد داشتیم دریچه رو ترمیم کنیم ولی خیلی داغون بود و دریچه میترال رو عوض کردیم 3 تا رگ هم ترمیم شد بمیرم واسه مامانم وقتی همه ما تو محوطه بیمارستان بودیم مامان و اون آقایی که همه کارهای بابا رو راه انداخته بود و دوست صمیمی بابا میرند بالا که ببینن میتونن خبری بگیرن که عمل تموم میشه و مامان بابا رو میبینه وقتی اومد پیش ما ، مامانم وا رفت دیگه نتونست مثل این چند روز صبوری کنه ضعف کرد....من خوب حالشو میفه...
23 بهمن 1392

عازم تهرانم

ان شالله صبح زود به همراه همسری و پسری عازم تهران هستم . فعلا به جز خواهرشوهر کوچیکه و همسرش به کسی نگفتم . مامان و بابا بفهمن از همونجا ممنوع الخروجم میکنن از شهر 5شنبه من و همسری هردو امتحان ارشد داریم و مجبوریم هرطوری هست برگردیم . امروز بعد از آنژیو مامان تماس گرفت گوشی رو برد کنار بابا که من صداشو بشنوم الهی بمیرم براش که اون وقتی که توی خونه هم هست نمیتونه تلفنی راحت با من حرف بزنه چه برسه توی اون وضعیت ، با یه صدای خیلی ضعیف و لرزون گفت سلام عزیز دلم و بعدش دیدم مامان میگه اِ... مگه قرار نبود آروم باشی ، صدای دوستش اومد که میگفت مگه با کی داره حرف میزنه مامان گفت دخترشه دیگه.........بمیرم برای بابام که بغض و اشک نگذاشت ک...
21 بهمن 1392