بابا
دیروز دوست بابا همراه شوهرخواهر خودش رفتن تهران و توی بیمارستان مورد نظرشون که
شوهرخواهره اونجا واسه خودش حسابی نفوذ داره برای بابا تخت گرفتن و با پزشک هم هماهنگ
کردن ، امروز 4 صبح بابا و مامان و مهدی و برادر همون دوست بابا رفتن تهران .
دم دوستای بابا گرم ، از زمانی که چشم باز کردیم اونها از عموها و داییهامون به ما نزدیک تر
بودن ، برای مامانم از هر برادری بیشتر برادری کردن خدا حفظشون کنه.
خاله زهره و شوهرخاله هم تهران خونه دخترشون بودن که موندن تا کار بابا انجام بشه .
از ظهر که بابااینا رسیدن بیمارستان همه اونجا هستن ، خدا رو شکر که مامانم تنها نیست
کِشتی داداش مسعود اینها هم رسیده ایران ، حالا قرار شده خانمش یه جوری بهش بگه جریان
رو تا اون هم اگر خواست بره پیش بابا ، طفلی داداشم قرار بود برای 10 روز بیاد خشکی و دوباره
بره البته بعد از 3 ماهه که میاد . حالا نمیدونم برنامه ش چی میشه .
من هر لحظه با مامان در تماسم ، دکتر بابا رو ویزیت کرده الان منتظره که بره برای آنژیو و
دکتر گفته اگر 3 شنبه تعطیل نبود عملت میکردم الان هم گفته برای 4 شنبه عمل بشه .
میخوان دریچه میترالش رو عوض کنن .
توکلم به خداست
ان شالله همه بیماران شفا پیدا کنن
ان شالله هیچ کس گذرش به بیمارستان و دوا درمون نکشه ، ان شالله هیچ کس برای درمون
عزیزش مستاصل و گرفتار نشه
آمین
علی میگه همه پدر و مادرها برای بچه هاشون عزیزن ، میگم آره ولی بابای من برام یه چیز
دیگه ست ، من بابام رو خیلی اذیت کردم خیلی........... ولی اون با درایتش با محبتش
با عشقی که به من داره عشقی که همه خبرش رو دارن ، من رو بخشید ، کمکم کرد
همه زندگیم رو ، همسرم رو ، آرامشم رو ، همه چیم رو اول از خدا و بعد از بابام دارم...
این رو قبلا هم نوشتم باز هم میگم ، بابام همیشه بهم گفته : اگر همه ی دنیا بر علیه تو
باشند من همیشه پشتت هستم و هواتو دارم...................
عاشقتم بابا...............