بدون عنوان
من همیشه از اینکه عزیزانم رو از دست بدم ترسیدم و میترسم
فکر نبودن پدر و مادرم اصلا در ذهنم جا نمیگیره و مطمئنم خدای نکرده همچین روزی فرا برسه
من از دست میرم
من از دیروز دارم پرپر میزنم ، اسم بابام بیاد اشکم سرازیره
دیروز رفتیم خونه مامانم ، صبحش به همسری گفتم مامانم چند روزه سر حال نیست هر کاری هم
میکنم نمیتونم سر در بیارم چش شده ، گفتم علی ببین اگه چیزی رو پنهون نکرده بود
بابا یک هفته ای بود که ضربان قلبش شدید شده بود ، مثل اینکه 4 شنبه شب حالش بد
میشه ، الهی بمیرم براش
بابام رو بردن ccu ، بابام 1 شب ccu بوده و من نمیدونستم ، الهی بمیرم واسه مامانم که از مریضی
بابا وقتی میخواد حرف بزنه سرخ میشه و چشماش پر اشکه ، یادمه از بچگیم تا الان همیشه
مامان به بابا میگه : الهی من پیش مرگت بشم ........
دکترش گفته باید در اولین فرصت و بدون هیچ وقفه ای جراحی بشه، گفته دریچه میترالش باید
عوض بشه گفته به نصف قلبت خون نمیرسه................
آخ که دارم میمیرم برای بابا...................
التماس دعا دارم
خدایا خودت خوب میدونی بابام به خلق تو چقدر خدمت کرده ، خدا انصاف نبود بابای من که
اینهمه مراقب خودش بود یهو اینجوری بشه
خدا ، تو بزرگی ، تو حکیمی و تو کریمی ..........خدا هوای بابامو داشته باش.........