بهار 1-کربلا
سلام به این دنیای مجازی و همه ساکنان اون
ما الان 7 روزه که در کربلا هستیم
روز 5 شنبه همسری سعی کرد زودتر از کارگاه برگرده که برای خرید بریم بالا شهر
رفتیم یه شیرینی سرای ایرانی و شیرینی هامون رو خریدیم ، بعد هم هایپرمارکت کلی خرید کردیم
زمان کم داشتیم و چون شب جمعه بود و همه به سمت حرم می رفتن حسابی ترافیک شده بود
سر راهمون رفتیم در خونه ی ویلایی (فعلا هم هتل دارن هم خونه ویلایی که قراره تا چند وقت دیگه
یکجا متمرکز بشن) دنبال برادر شوهر(با همسری همکارن)
اینجا به سمت حرم که میری از یه حدی دیگه اجازه نمیدن هر ماشینی وارد بشه و همسری هم
چون عراقی نیست بهش مجوز نمیدن . برای همین باید ماشین رو توی یکی از پروژه ها که نزدیک تر
بود می گذاشتیم ، باقی مسیر رو تا سیطره نزدیک هتلمون با موتور 3 چرخه رفتیم نه به اون
ماشین نه به این 3 چرخه ولی چیزی که خیلی خوبه همه اینها در کنار هم قرار دارند و هیچکس
از دیدنش تعجب نمیکنه . ماشین هایی اینجا هست که توی ایران هرکدومش رو سوار بشی
همچین نگاهت میکنن ولی برای این مردم عادیه . خلاصه ما دوون دوون اومدیم خونه وسایل
رو گذاشتیم و به سرعت راهیه بین الحرمین شدیم . به خاطر دعای کمیل خیلی خیلی شلوغ
بود تا دلتون بخواد هم ایرانی اونجا بود . جای همه عاشقان خالی بود .
سال 1393 رو در جوار حرمین شریفین آغاز کردیم .
خدایا شکرت
دیروز هم همراه پسری رفتیم زیارت حرم امام حسین ، باز هم شلوغ بود کاروان های ایرانی
همه جا به چشم می خورند ، نتونستیم به ضریح برسیم ولی زیر قبه که رفتم تنها کاری که
تونستم بکنم این بود که سلام و پیغام دوستان رو به آقا برسونم . ان شالله که هرکسی
مشتاق زیارته قسمتش بشه.
امروز همسری از 6 صبح رفته بغداد جلسه داشته . من و پسری هم که عادت داریم به تنهایی
یه چیزی رو باید اعتراف کنم ، این بار من و پسری هردو دلمون برای خونه خیلی تنگ شده
دلمون عید دیدنی خواست ...................
خدایا ناشکری نمی کنم ، باز هم دمت گرم خدا عاشقتم
یه دوست عزیز هم تو راهه که ان شالله قراره برای اولین بار همو تو کربلا ببینیم
مامان نفس طلایی گلم
دیروز که از خواهرشون پرسیدم گفتن به سمت نجف راهی شدن ، ان شالله هرجا هستن
سلامت باشن . شماره ی عراقم رو دادم که وقتی رسیدن بتونم در خدمتشون باشم.
ان شالله باز هم میام و می نویسم ، عکس هم میزارم
تا بعد...............