ღ♥ღدلخوشی ها کم نیست ღ♥ღ

بدون عنوان

1392/12/12 0:18
نویسنده : یه مادر
824 بازدید
اشتراک گذاری

زمان به سرعت داره میگذره

سال 92 هم به آخراش رسیده من همیشه این وقتها دلم میگیره ، همیشه موقع تحویل سال

اشکم روونه..............

مهم ترین اتفاق های امسال اولیش به مدرسه رفتن پسرم و دیگری عمل بابا بود

اولی پر از ذوق و شوق و دومی همراه با نگرانی و دلشوره و اضطراب

شکر خدا که همه چی تا به اینجا به خیر و خوشی گذشته

این روزها خونه ی ما حسابی به هم ریخته ست ، عادت ندارم هر روز یا هر هفته خونه رو بسابم

فعلا با شلختگیه موجود کنار میاییم تا روزهای آخر که همه جا رو تر و تمیز کنم

دستور پخت چندتا شیرینی و بیسکوئیت رو از اینترنت گرفتم ببینم میتونم درست کنم یا نه

گل پسر عزیزتر از جانم بعد از حدودا دو ماه سرحال بودن ، دو روزه که سخت سرماخورده و

حال نداره . من هم که سر سوزنی تحمل بی حالی شازده کوچولو رو ندارم . عصری کلاس

زبان داشت که برای کم نشدن نمره ش غیبت نکردیم و رفتیم ، پسرم نتونست کلاس

رو کامل بمونه چون شدیدا بی رمق شده بود و بدنش درد می کرد وقتی برگشتیم خونه

با تن تبدار روی مبل بیهوش شد . داروهاشو تو خواب و بیداری بهش دادم . همچین بغض

کرده بودم که کلی دلم برای خودم سوخت . دلم میخواست پسرکم پر انرژی باشه هی بیاد

تو دست و پام بچرخه هی بگه مامان گوشیتو بده به ماهیام سر بزنم مامان بزار با دستگاهم

بازی کنم مامان میشه با من بازی کنی مامان برام خوراکی میاری مامان مامان مامان............

مامان فدای شازده پسرش بشه

پسری هفته قبل وقتی همکلاسیش رو همراه مادر و خواهرکوچولوش به خونه شون میرسوندیم

در حالیکه به هیلدا (خواهر 4 ساله ی دوستش) اشاره میکرد گفت : مامان لطفا یدونه از اینا

بیارخنثی..........یعنی چی ؟........یعنی یه بچه مثل این..............همین قدری باشه؟........

نه تو کوچولو بیار کم کم بزرگش میکنیم.............

بعدش هم وقتی همه از دست داداش هیلدا کلافه شدیم که سر و صدا میکرد و غر میزد ،

پسری دست راستش رو بلند کرد و به حالت در آغوش گرفتن به هیلدا گفت : هیلدا !!تو بیا

اینجا پیش خودم...........

داخل گوشیم pou رو نصب کردم ، پسرکم باورش شده که اون بچه شه وقتی پو غذا میخواد

و داره ضعف میکنه پسری همچین مثل آدم بزرگا قربون صدقه ش میره که دهنم باز میمونه

همش هم میگه جاااااااااااااانم ........عزیییییییییییییزم .............چی شده عزیزم جونم..

الان بهت غذا میدم ای جون ای جونم......................

کاملا داره آمادگیشو برای دومی نشون میده

خدایا توان و قدرت و همت برسان

دیشب تا صبح گل پسرم رو پاشویه کردم ، الان که خوابه منم استراحت کنم

شب همه ی فرشته های کوچولو آرام................

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

سمیرا
15 اسفند 92 18:39
سلام عزیزم، خوبی؟شازده کوچولو چطوره بهتر شده؟میشه هروقت همسری رفت کربلا رفت حرم امام حسین(ع) بگی واسم دعا کنه؟
یه مادر
پاسخ
سلام گلم چشم حتما
مامان گیسو جون
16 اسفند 92 22:23
سلام گلم خوبی؟ امیدوارم سال جدید سالی همراه با اومدن یه نی نی نازباشه بوسسسسسس
یه مادر
پاسخ
عزییییییییییییییزم مال ما دیگه دیر شده خواهر الان شما باید بیاری فاصله سنیشون کمه بهتر کنار میان
مامان آرشيدا قند عسل
19 اسفند 92 9:33
سال خوبي رو براتون آرزو ميكنم
یه مادر
پاسخ
ممنون عزیزم همچنین برای شما
مامان گیسو جون
22 اسفند 92 0:37
عزیزم مهربونم سلام امیدوارم پایان این سال پایان همه ناراحتی هات وشروع سال جدید شروع همه خوشی هات باشه عزیزم الان پسر گلمون چطوره ؟ نظر قبلی من اینجا نیست ثبت نشده؟ بوسسسسسسسس
یه مادر
پاسخ
سلام عزیز دلم فدات بشم من همچنین برای شما خوبه ممنون شرمنده الان ثبت شده
مامان نفس طلایی
23 اسفند 92 1:25
ممنونم شعرت فوق العاده بود
یه مادر
پاسخ
خواهش می کنم عزیزم ان شالله دنیا همیشه به کامت باشه گلم