بدون عنوان
ای صبا رو سبکبار، از برم سوی دلدار گو به آن بی وفا یار،حال این عاشق زار
گو به هرکوی و برزن، پیش هرمردو هرزن بگذرم چون به زاری، همچو ابر بهاری
از دو چشم گهر بار،درفشانم صدف وار
ماه نو چو بر چشم مردم نیاید هر کسش به انگشت خود می نماید
در غم تو از بس که زارو نزارم با هلال و یک مو تفاوت ندارم
غم بود کوه،دل بود کاه-آتش عشق،درد جانکاه
بس نهاده عشقت به دوش دلم بار ترسم از غمت جان سپارم به یکبار
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی