بدون عنوان
دو روزه کار من این شده که از کله سحر خاکشیر بخیسونم نبات داغ
درست کنم بادوم درختی بخیسونم که تا شب بمونه و پوستش رو بگیرم ،
سیب رنده کنم ، مویز بشمرم ، انجیر خشک ریز ریز کنم و..............
همه و همه در راستای درمان پسری با طب سنتی و گیاهی
احساس میکنم آشپزخونه مون شبیه یک آزمایشگاه تحقیقاتی شده و
من در حال اکتشافات...
خودم هم که داروهام رو نمیخورم چون بیشتر اذیت میشم تا خوب شم ...
دیگه اینکه 4 شنبه ای استاد طرحمون مثل اینکه اعلام کردن به فلانی بگین
حذفه
خب این هم حرفیه دیگه ، استاده ، حق میبره ، ولی من هم شرایطم خاصه ،
دیشب به همسری گفتم که خودت ردیفش کن چون من اگه درسام رو پاس
نکنم این دو ترم تبدیل به 4 ترم خواهد شد شاید هم بیشتر ....
درست میشود.
نمیدونم چرا یهو یاد فیلم مارمولک افتادم ، دیالوگهای پرویز پرستویی :
خدا، خدای آدمهای خلافکار هم هست و فقط
خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد.
فی الواقع خداوند اند لطافت، اند بخشش، اند بی
خیال شدن، اند چشم پوشی و اند رفاقت هست.
رفیق خوب و با مرام همه چیزش را پای رفاقت می
گذارد...