ღ♥ღدلخوشی ها کم نیست ღ♥ღ

12 سال.........

1392/6/6 18:06
نویسنده : یه مادر
137 بازدید
اشتراک گذاری

سه شنبه        30/مرداد/1380

 

یکی از بعد از ظهرهای نسبتا گرم تابستون

مامان در حال دوخت کوبلن و من هم مشغول حرف زدن با مامان

صدای توقف یه ماشین پشت در حیاط شنیده شد و بعد از حرکتش صدای در حیاط اومد

فکر میکردم منصور اومده(داداشم)

پرسیدم کیه که صدای نا آشنایی اومد

چادر سرم کردم و در رو باز کردم

یه خانم چشم رنگی که کل صورتش داشت میخندید

پرسید مامان هستن؟

شما؟

فلانی هستم!

من که نشناختم مامان رو صدا کردم و......................

 

و من خواستگاری شدم برای برادر اون خانم

12 سال گذشت

فردا هم روز شیرینیه

باشه برای فردا

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

همسری
30 مرداد 92 22:59
همسر خوبم،ای بهترین مونس و همراهم،ای زیباترین هدیه خداوندیم، این را بدان که تو با گذشت و مهربانیت و با محبت و وفاداریت زیباترین ها را برای من و زندگیمان ساخته ای و به واسطه همین زیباییهاست که من سرشار از انرژی و استقامتم. در جوار بارگاه ملکوتی آقا امام حسین آرزوی زیباترین ها را برای تو و پسرم وزندگیمان خواهان هستم. در واقع قرار گیری تو در مسیر زندگیم بزرگترین لطف الهی بوده و هست. دوستت دارم
مامان نفس طلایی
31 مرداد 92 0:52
مبارک باشه سالگرد خواستگاری


سلامت باشی عزیزم
ممنون
مامان گیسوجون
1 شهریور 92 18:59
ای جانم مبارکه نو عروس 12 ساله پیش و کدبانوی این روزهااااااااا بوسسسسسس


فدایت
بوووووووووووسسسسسسسسسسس
باران
2 شهریور 92 7:54
واي چه خاطره شيريني
اشک تو چشام جمع شد


عزیییزم