بدون عنوان
امروز صبح ساعت 7.5 پسری رو رسوندم مدرسه و راهی دانشگاه شدم .
گفتم اومدم برای ثبت نام کارشناسی و اونها نیز غری زدند که چرا توی همون سه روز
نیومدی و.... و من هم که کلا عادت دارم عین ماجرا رو بگم توضیح دادم که نمیخواستم
بیام و الان هم به اصرار اطرافیانم اومدم.
گفتن کارهای فارغ التحصیلی رو انجام دادی؟؟
نه خیر
برو اول مدرکت رو بگیر...............
و اینگونه شد که از قبل ساعت 8 تا ساعت 11.45 داشتم مدرک میگرفتم.
با مدرسه پسری تماس گرفتم و اطلاع دادم که دیرتر میام دنبالش
انتخاب واحدم انجام شد ولی امور مالی رو گذاشتم برای فردا
(محض اطلاع آیندگان) 18 واحد دادن که شد : 5،666،625 ریال
12.10 رفتم دنبال پسری و از اونجایی که از فرط گرسنگی و افت فشار سرم گیج
میرفت و پسری هم خیلی گرسنه بود مستقیم رفتیم رستوران کنار خونمون و جای
بابایی و دوستان خالی به قول گل پسرم کبابی به رگ زدیم (این لفظ رو از گلدون خان
برنامه پورنگ یاد گرفته ، سعی میکنم که بکار نبره)
خلاصه اینکه الان حسابی خسته و خواب آلودم
برم استراحت کنم و بعدش کار کار کار
ساعت کلاسهام خیلی بده
4 روز در هفته کلاس دارم
از این به بعد کمتر میام نت
از الان استرس درس خوندن دارم ، احساس میکنم کلی جزوه هست که باید بخونم و دارم
وقتم رو هدر میدم.
خدایا خودت کمکم کن ، همونجوری که همیشه هوامو داشتی و داری
باز هم مواظبم باش خدای مهربونم