ღ♥ღدلخوشی ها کم نیست ღ♥ღ

بدون عنوان

1391/5/3 10:32
نویسنده : یه مادر
331 بازدید
اشتراک گذاری

روزها به سرعت سپری میشن ، چهارمین روز از ماه رمضانه.........

خدایا عمرمون چه زود میگذره و ما چقدر ذهنمون مشغول دغدغه های بی مورده......

این روزها یه کم زیادی بیکاریم ، همسری از صبح میره بیرون دنبال کارهای اداریش و تا برگرده

نصف روزمون رفته ، بعد هم توی خونه سرگرم پرونده هاشه و من و پسری حسابی حوصله مون

سر میره ، بعد از ظهرها که علی میخوابه من و محمدرضا ماشین و میگیریم و میریم دنبال خریدهامون

اینجوری یه گردش دو نفره داریم . هر چند هوا خیلی خیلی گرمه و متاسفانه پسری مثل مامانش

شدیدا گرماییه . امروز اولین روزیه که روزه میگیرم ، خدا کنه که معده ام با من همکاری کنه و سر

ناسازگاری نداشته باشه . خدایا کمکم کن که از این روزها بیشترین استفاده رو داشته باشم.

احتمالا برای شنبه یا یکشنبه خانواده علی رو برای افطار دعوت میکنم ، قصد دارم اگر خدا بخواد بعد

از یک ماه برای پسری تولد بگیرم ، محمدرضا کوتاه بیاد عمه جون کوچیکه کوتاه نمیاد و مدام داره میگه

پس تولد پسرمون چی شد . خوش به حال پسرم با این عمه هایی که داره ، خدا حفظشون کنه.

برم که پسری بیدار شده و باید بهش صبحانه بدم..................

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان نفس طلایی
4 مرداد 91 14:30
عجب عمه ای


خدا حفظشون کنه ، آدمای خوبی اند ، تو زندگیم خیلی هوامو دارن
ملی مامان میکاییل
4 مرداد 91 22:41
نخیر عمه کوچیکه می خواد خودشو یه مهمونی بندازه امضا : یک آدمه پلید بعدشم از عروس + ها اصلان خوشم نمیاد گمراه شو دوستم