ღ♥ღدلخوشی ها کم نیست ღ♥ღ

آب گرفتگی ۲

1391/4/31 9:56
نویسنده : یه مادر
341 بازدید
اشتراک گذاری

نوشته بودم که خونه رو آب گرفته بود ، حس نوشتن جز به جز ماجرا رو فعلا ندارم ، اکبر(برادرشوهرم)

و دوستانش و همینطور بابا و مامانم و مهدی و رویا(داداش کوچیکه و خانمش) و آقا جعفر همگی به داد

من رسیدن و وسایل طبقه بالا رو ریختن توی تراس و فرش رو شستن و توی آفتاب پهن کردن ، هوا گرم

و آفتابی بود و من شانس آورده بودم ، داخل خونه هم شوفاژها روشن بودن هم اسپلیت ها

تا فردا شب که علی اومد همه چی سرجاش برگشت ولی پارکت ها داغون شده بود .........

و از دو سال قبل تا الان هر جای خونه که نم پس بده علی میگه : ببین یه سهل انگاری چه ضرری

به ما زدابرو راست میگه ، چرا نموندم خونه مواظب شیلنگ لباسشویی که علی وصل کرده بود

باشم سوال واقعا چرامتفکر

خلاصه این بار هم که همسری خواست بیاد ، چند ساعت قبل از رسیدنش من و پسری رفتیم خرید

و وقتی برگشتیم من توی آشپزخونه مشغول جا به جا کردن خریدهام بودم که یهو دیدم هود همراه

کابینت پشتش داره خم میشه و بهم تعظیم میکنه ، هرچی هم بهش میگم نکن بابا این چه کاریه

خجالتمون نده ، گوش نکرد که نکرد و همونطوری خم موند . من جیغ کشان گرفتمش و به پسری

گفتم بدو برو تلفن رو بیار و باز هم طفلی اکبر که از دست ما گرفتاره . زنگ زدم و گفت جاییه و نیم

ساعت طول میکشه برسه ........ خلاصه هود و کابینت توی همون حالت کج موندن و نیفتادن

  اکبر و دوستش اومدن  ولی نگذاشتم بهش دست بزنن ، هود رو فقط درآوردن روی اجاق گذاشتن

و رفتن و بنده مجبور شدم توی تستر کباب اردک ، با پلوپز پلو و با چایی ساز چای درست کنم .

فردا شبش من و همسری خودمون به دیوار پیچشون کردیم.

الان دیگه خیلی وقتم گرفته شد ، باید به کارم برسم.

دوستان گلم ، رسیدن ماه رمضان و عشق و عاشقیتون با معبود مبارکتون باشه.

ما رو از دعاهاتون محروم نکنید.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامان آریا
31 تیر 91 10:19
سلام عزیزم ...این اتفاقات برای همه پیش میاد ....خیلی خودتو ناراحت نکن ...امیدوارم عروسی که در پیش داری خوش بگذره
الهام مامان رامیلا
31 تیر 91 14:55
سلام خانمی مامان شازده کوچولوی خودمون وقتی با این وبت می یایی فکر می کنم دوست جدیدیه ولی بعدش می فهمم که نه بابامحمد رضای خودمونه
امیدوارم عروسی بهتون خوش بگذره و کارهاش رو انجام بدید خونه هم این چیزا رو داره دیگه منتها مال شما یکم بیشتر شده
فکر نمی کردم که یه نی نی دیگه میخواستی ولی نشده عیبی نداره خدا بزرگه تقدیر آدما دست خداست


سلام عزیز دلم
ممنون که اومدی پیشم.
سلامت باشی گلم
نسترن(یک عاشقانه آرام)
31 تیر 91 16:56
عجب...چه اتفاقی... نماز روزه هاتونم قبول
مامان نفس طلایی
3 مرداد 91 1:10
روزه ها قبول وای صدقه بذار چقدر این اتفاقات غیر منتظره بده