ღ♥ღدلخوشی ها کم نیست ღ♥ღ

بدون عنوان

1391/4/18 0:58
نویسنده : یه مادر
303 بازدید
اشتراک گذاری

فردا صبح باید پسری رو ببرم دندونپزشکی

یعنی دوباره رانندگی...........

امروز همراه گل پسری رفتیم برای سفارش پروژه ام به شرکتی که باهاش آشنا شدم

همه ش تقصیر بچه های بی بخار کلاسمونه که وقتی استاد داشت پروژه میداد زبون نداشتن

بگن که این کارها رو اساتید محترم تا به این حد بهشون یاد ندادن و ما دو سال الکی پول توی

جیب دانشگاه ریختیم حالا چند روزه که همه به هم زنگ میزنن و فهمیدم که 90 % بچه ها بدتر

از من کارشون رو دادن یکی براشون انجام بده ، جالب تر اینکه یکی از استاد پرسیده که میشه

کارمون رو بدیم بیرون برامون پلات بزنن ، گفته اشکالی نداره ، بعد هم گفتن میشه بیرون بدیم

برامون راندو کنن باز هم گفته اشکالی نداره ، خب جناب آقای مهندس ، تو که میدونی ما نمیتونیم

چرا باعث شدی اینهمه پول بی زبون خرج بشه ، من که کارم حداقل 150 تا 200 برام آب میخوره

 

وای خدایا دیگه مغزم خسته شده ، زودتر از شر این دوتا پروژه و امتحان تنظیم خلاص بشم.......

هفته دیگه جشن عقد الهامه و من خیلی کار دارم در واقع آبجی (خواهر شوهر بزرگه ، مامان الهام)

خیلی برای کارهاش منو میخواد ، میگه وقتی هستی خیالم راحته ، استرس لباس الهام رو

داره که خودش داره میدوزه و هی میگه پس کی میای اینور لباسشو ببینی بیا ببین

چینش خوبه ، گلش خوبه ...................

الهام هم که قربونش برم داره پس میافته ، صبح تا شب فقط داره توی اینترنت سفره عقد و کیک

و دسته گل میبینه ، همه ش هم میگه زن دایییییییی کیکم زن داییییییی دسته گلم.....

نه اینکه محتاج من باشن ، ماشاالله آبجی از هر انگشتش هزاااااااار هنر میریزه ولی الان خیلی استرس

داره و نیاز داره که یکی کنارش باشه که بهش اعتماد داشته باشه و گفته که روی من

حساب میکنه و البته من هم با جون و دل حاضرم هر کاری براش بکنم ، خیلی بهش مدیونم

دوتا خواهر شوهرام جای خواهر نداشته ام رو حسابی برام پر کردن . آبجی توی بارداری اولم و

زمان تولد محمدرضا خیلی خیلی برام زحمت کشید ، بحث تلافی نیست ولی آدمها به وقتش

باید به درد هم بخورن و الان وقتشه که من وظیفه ام رو انجام بدم.

همسری نازنین ما هم که قرار بود شنبه بیاد ولی به لطف تشریف فرمایی آقاییون که قراره

شنبه برن اونجا و کلی جلسه و نشست خواهند داشت فعلا پروازش رو کنسل کرده خداکنه

حداقل دو روز مونده به مجلس الهام بیاد .

باید برم بخوابم که بتونم کله سحر بیدار بشم.

علی جونم یا به قول خودم آقاهه جونم دوستت دارمماچقلب

محمدرضا ، جوجه کوچولوی من ، عاشقتمماچقلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

نسترن(یک عاشقانه آرام)
18 تیر 91 1:15
اول اینکه خسته نباشید خانومی و اصلا استرس نداشته باش خودش کارا یه دفعه روبراه میشه.
بعدم چه عروس خووووبی چه خواهر شوهرای مهربونی خدا برا هم حفظتوت کنه...
محمدرضای نازمو ببوسین


ممنون نسترن گلم
الهام مامان رامیلا
18 تیر 91 13:09
سلام عزیزم ممنون لطف کردی چه وبلاگ قشنگی داری مرسی از حضور گرمت محمدرضا رو ببوسش
نسترن(یک عاشقانه آرام)
19 تیر 91 21:47
کجایییییییییییییییییین پس بیایین دیگه پست جدید بذاریننننننننن