بدون عنوان
ای کاش به جای 24 ساعت حداقل 30 ساعت بود شبانه روز ، اونوقت من به کارهای
خودم هم می رسیدم .
تازه امروز تونستم 1 ساعت وقت بزارم که برای کار کلاس طرح فردا توی اینترنت بگردم
17 واحد برام زیاد بود
فکرش رو هم نمیکردم مدرسه رفتن پسری اینقدر وقتم رو پر کنه
بودن همسری برام غنیمت بود
یک شنبه همسری برگشت به کربلا و من موندم اییییییییییینهمه مسئولیت
البته آخر شب که میشه و من خسته و مونده روی مبل اتاق پسری ولو میشم (پسری بعد
از اینکه براش قصه میخونم دلش میخواد توی اتاقش بمونم تا خوابش ببره) اون موقع به کارهایی
که اون روز انجام دادم فکر میکنم و کلی به خودم میبالم که تونستم از پس کارهای زیادی بر بیام
به هر حال باید مثبت فکر کنم تا شارژ بشم
میدونم که خدا هیچ وقت تنهام نمیزاره و همه جوره هوامو داره
مثل همیشه
عاشقتم خدای گلم
یادم رفت بگم ، همسری جات خالی اینجا خیلی خیلی سرد شده . از دیروز عصر شوفاژها
رو راه انداختم . بارون هم کم و زیاد میشه ولی همچنان میباره ، شهرداری هم از صبح زود
ماموراش رو ریخته تو شهر مسیر جوبها رو تمیز کنن و علف های هرز باغچه های بیرون رو جمع
کنن تا دیگه راه آب بسته نشه و مثل پارسال سیل نیاد .
این سردی هوا خودش برای من یه شارژره ، کیف میکنم . ای کاش خونه ام جا داشت برای
شومینه اونوقت دیگه حسابی لذت میبردم.
به مامان سپردم برام میوه کاج و برگهای بزرگ طلایی پاییزی بیاره ، یه کدوی خوشگل هم باید
پیدا کنم تا دکور پاییزی خونه رو ردیف کنم.