ღ♥ღدلخوشی ها کم نیست ღ♥ღ

جناب آقای همسر!

1392/6/7 12:42
نویسنده : یه مادر
156 بازدید
اشتراک گذاری

من حق نداشتم نگران باشم آقای همسر ؟

پریروز که باهات تماس گرفتم و گفتی جلسه تموم شده و قصد دارید برای زیارت عازم

کاظمین بشین ، من حسابی شاکی شدم گفتم خوبه که میدونین چقدر اونجا خطرناکه

گفتم چرا اینقدر منو حرص میدی ؟؟؟؟..........

شب که دوباره تماس گرفتم تازه رسیده بودین کربلا ، وقتی گفتی که نرفتین کاظمین

با اینکه میدونم برای حرف من نبود و زمان کم آوردین ولی خوشحال شدم اما بعدش از

خدا عذرخواهی کردم گفتم خدایا اینها رو پای بی حرمتی نذاری عزیزم به خودت قسم

نیت بدی نداشتم خودت که بهتر میدونی.............

آقای همسر دیدی دیروز بغداد چه خبر بود ؟؟........

 

خدایا چرا من رو درگیر این تقاطع کردی ؟ انتخاب مسیر برام سخته ، خیلی سخت......

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان نفس طلایی
7 شهریور 92 15:09
عزیزم واقعا سخته اما تو توش سر بلندی


ممنونم خواهری شما لطف داری