ღ♥ღدلخوشی ها کم نیست ღ♥ღ

بدون عنوان

1392/5/1 14:35
نویسنده : یه مادر
255 بازدید
اشتراک گذاری

چو اسیر دام توام، رام توام، ای محرم رازم

منم آن شمعی که زشب تا به سحر در سوز وگدازم

ای فتنه بکش یا بنوازم

بی گناهم، بده پناهم، کز موی تو آشفته ترم

کن نگاهی، به خاک راهی، ای سایه ی لطفت به سرم

چکنم عشقی غیر از تو نخواهم

به خدا محنت ریزد زنگاهم امیدم کو؟

جدا از او پرپر شده ام خاکستر شده ام

آزارم کن چو چشم خود بیمارم کن

من ز جفایت دلشادم

از غم عشقت خرسندم

از همه عالم بگسستم

تا که به مهرت پابندم عشق و امید صفایی

ای عشق من چه بلایی کی زوفا جانب ما با ز آیی

چو اسیر دام توام، رام توام، ای محرم رازم

منم آن شمعی که زشب تا به سحر در سوز و گدازم

ای فتنه بکش یا بنوازم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان مهراد
1 مرداد 92 15:17
دوست عزیز سلام خیلی اتفاقی نوشته هات رو دیدم و خوندم چقدر جالب که عین خودم درگیر و گرفتاری بین دانشگاه و یه پسر عزیز و یه همسر که بعضی وقتا غرغر میکنه از وضعیت خونه و زندگی.من هم معماری میخونم با این تفاوت که دبیر هم هستم من هم به کنکور ارشد فکر میکنم.نظر من اینه که راه ما درسته که سخته ولی ما انگیزه ای بسیار قوی داریم.من دوست دارم پسرم به وجودم افتخار کنه در کنار اینکه معماری روح من رو زنده میکنه.به هر حال امیدوارم شاد باشی و برقرار.
مامان نفس طلایی
6 مرداد 92 21:43
التماس دعا