ღ♥ღدلخوشی ها کم نیست ღ♥ღ

بدون عنوان

1392/5/1 8:51
نویسنده : یه مادر
247 بازدید
اشتراک گذاری

از شنبه کلاس اسکیس هم شروع شد . هفته ای یک جلسه ولی 3 ساعته .

خیلی لذت بخشه ، بازی با خطوط سر حالم میاره .

کلاس یوگا هم که حرف نداره به خصوص کار با توپش خیلی بهم آرامش میده.

پسری هم در گیر کلاسای زبان و نقاشیه ، اسکیتش رو فعلا نمیریم چون قبل افطار بود ساعتش

و برای من خیلی سخت میشد گذاشتم برای بعد ماه رمضان .

از دلم بگم که خیلی این روزها خل و چل شده

حد اقل روزی نیم ساعت گریه رو برای دوری از همسر دارم ، البته نیازی به دلسوزی نیست

چون از نظر من یه امر کاملا طبیعیه و بالاخره این جسم و روح من یه وقتهایی باید اینجوری آروم بشن.

یه کار دیگه هم میکنم که واقعا دیگه خل و چلیه ، هر روز تا یه موزیک شاد گوش میکنم

یا حرفی از جهاز و کارهای عروسی الهام (دختر خواهر شوهر) میشه مثل ابر بهار اشک میریزم

حالا خوبه من خودم عروس شدم از این کارها نکردم طوری که بعد از عروسی داداش کوچیکم

بهم گفت آبجی تو آبروی ما رو بردی ، دوستم میگفت خواهرت منتظر شوهر بود که اینقدر خوشحاله...

آخه خاله و دختر خاله ها و مامان و حتی خواهرشوهر بزرگه بنده همچین های های گریه میکردن

ولی من نیشم تا بناگوش باز بود و هی کلاه شنلم رو میزدم بالا و رو به دوربین میگفتم ببین من

آخرش گریه نکردم ..... تا خود خونه مادرشوهر که حدودا یک ساعت و نیم تو راه بودیم تا به شهرش

برسیم من فقط واسه خودم بشکن و برقص داشتم و تو کل مسیر به دوستای داداش هام و دوستای

برادر شوهر که ماشینشون میومد کنار ما و برامون دست و جیغ و .... داشتن شاباش میدادم

(جدا ، مثل اینکه بدجوری منتظر شوهر بودمانیشخندابله) یادی از گذشته هم کردیم ، هی.........

خلاصه که این الهام بانو تنها دختر فامیل شوهر ماست ، کلا پسر زا هستیم و هستن

من هم توی این 12 سال الهام رو به عنوان دختر خودم دوستش داشتم و همیشه گفتم

که الهام دخترخونده علی و منه ، کلی خاطره داریم با هم ............

وقتی فکر میکنم میرم خونه آبجی اینها و الهام دیگه اونجا نیستگریه

بسه دیگه سر صبحی دارم به خودم انرژی منفی میدم.

پسری ساعت 10 کلاس داره.باید دنبال پسر خواهرشوهر کوچیکه هم برم و پسرها رو برسونم

کلاس . امشب هم خونه جاری عزیز افطار دعوتم و بهش قول دادم که براش شله زرد درست

کنم ، برای همین هم امروز سحر خیز شدم و الان هم شله زردم جا افتاده.

برم صبحانه شازده کوچولوی سرتقم رو آماده کنم.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامی ارمیا
1 مرداد 92 11:46
ارمیای من تو مسابقه نینی شکمو شرکت کرده و واسه برنده شدن به رای شما نیاز داره . عکسشو ببینید بعد رای بدین . لطفا کد 589 را به ش 20008080200 پیامک کنید
باران
2 مرداد 92 8:38
واي عزيزم گريه چرا آخه گلم اينکه شاديه که فکرشو بکن الهام خانم صاحب خونه زندگي ميشه و بچه و... تازه يه خانواده براي رفت و آمد بيشتر ميشه گلم راستش منم براي خونه رفتن گريه نکردم و کلا هيچ کس گريه نکرد جز دختر خاله احساساتي گلم نمي دونم شايد هيچ کس منو دوس نداشته خونه جاري خوش بگذره مامان محمد رضا
مامان نفس طلایی
14 مرداد 92 2:08
ای جانم گریه نکن به هر صورت باید این روزا اتفاق بیفته .. انشالله تو زندگیش اون قدر خوش باشه که توام باهاش غرق خنده شی


ان شاالله
ممنون خواهری
مامان مریم
16 مرداد 92 15:48
ای جاانم....چه مادرخونده ی مهربونی