ღ♥ღدلخوشی ها کم نیست ღ♥ღ

چرخ زندگی و دستان من

1391/11/22 11:38
نویسنده : یه مادر
307 بازدید
اشتراک گذاری

همسری اومده و ما حسابی سرمون شلوغه

همش در راهیم

مهمانی و کوه و .....

ولی اینجا جاییه برای دل من و هر حرفی که توی اونه:

این چند روز خیلی خسته و کلافه ام

بعد از دو ماه نبودن همسری حالا که اومده هنوز نشده سه تاییمون با هم بریم بیرون

یه دوری بزنیم اصلا بیرون هیچی یک صبح تا غروب رو کنار هم واقعا زندگی کنیم

فردا شاید بریم تهران ، این خودش برای من کلی ضد حاله ، خواهر شوهر بزرگه میخواد

باقیمونده جهاز دخترش رو بگیره و قراره تمام بازارهای تهران رو زیر پا بگذاره و وای به حال

من که قراره همراهش باشم من اصولا علاقه ای به بازارگردیه طولانی ندارم ، هرچند قرار

شده خودم هم خرید کنم ولی من همیشه وقت کمی برای خرید میزارم و کلا راحت تصمیم

میگیرم ولی امان از دست آبجی که برای یک آبکش باید چندتا مغازه بالا و پایین بره که مطمئن

بشه از همه جنس ها شیک تر و بهتره باشه و مارکش اصل باشه و متفاوت باشه و و و .....

چقدر غیبت کردم.......

حالا اینها مهم نیست ، همسری و پسری هر دو سرماخوردن ، من چجوری با یه بچه ی فوق العاده

حساس توی اون شهر و هواش راه بیافتم تو بازارها ، تازه همسری میگه میخوای تو با اونها

برو من پسری رو ببرم باغ وحش ، ممنون از همسری که حاظر نیست لحظه ای رو بدون من

باشهعصبانی

خلاصه که الان حس و حالم خوش نیست

به همسری قبل اینکه بیاد التماس کرده بودم دو سه روز سه تایی بزنیم بیرون بریم یه جای

نزدیک گشت و گذار ، گفتم بزار من و پسری از بودنت لذت ببریم

ولی مثل اینکه من زیادی رمانتیک فکر میکنم........

امروز صبح به همسری گفتم من امروز تو فاز غر غرم پس تحملم کن ، که البته توی غر دوم ایشون

با صدای بلند گفتن خب تو بگو چیکار کنیم و منم حساااااااااااس بهم برخورد و تصمیم گرفتم

بی خیال غرغر بشم

خدائیش توی خونه وقتی من خوبم من شادم من میگم و میخندم همه چی آرومه......

اصولا من نباید خسته بشم من نباید از چیزی ناراحت بشم من نباید اعتراض کنم

خب باشه این کارها رو نمیکنم

میدونم این کار من درست نیست و باید برای خودم ارزش قائل بشم و به دیگران هم بگم من

هم حق و حقوقی دارم ولی وقتی ازش میگذرم آرامشی توی خونه برقرار میشه که برام

لذت بخش تره

پس مثل همیشه

بیخیال من و احساس من..................

این خونه رو با جون و دلم دوست دارم

حرفهام رو میگم و سبک میشم ، شارژ میشم و دوباره زندگی.............

برم

برم سراغ چرخ زندگیم که منتظر دست های منه.........

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

سیدمسیب
23 بهمن 91 22:59
سلام...وبلاگ زیبایی داری.....به وبلاگم دعوتی....منتظرتم
آذر(مامان کیارش)
24 بهمن 91 9:42
دستات پرتوان باشه دوست جونی .


ممنون آذرجون
مامان مریم
24 بهمن 91 13:56
از ته ته دلم درکت کردم...منم یه هفته ایه که حال تو رو دارم به خاطر دیگران هیچ وقتی برای خودمون نمیمونه ..سکوت مصلحتی و البته لبخند مصلحتی مسالمت آمیزترین راهه..چه کنیم دیگه عزیزم...ممنون که حرف دل ما رو هم زدی...ولی خوب شوهرتم حق داره دیگه اصلا همه حق دارن غیر ما..ول کن این قصه سر دراز دارد..خدا نکنه درد دل ما خانوما با هم گل کنه ولی خودمونیما چرا ایجوریه؟؟!ما زنا همیشه دنبال یه زندگی خصوصی و رمانتیکیم ولی با فرهنگ ایجا اصلا محقق نمیشه...



واقعا چرا اینجوریه؟؟
مامان مریم
24 بهمن 91 13:57
راستی چشم و دلت روشن...


ممنون عزیز دلم
مامان نفس طلایی
25 بهمن 91 1:00
انشالله همیشه چرخ زندگیت تو شادی بچرخه ... این مسائل هم برای همه هست ...
مامان کیارش
28 بهمن 91 12:50
salam azizm
neveshtehato dus daram
sadeghane va rahat sohbat mikoni
manam to ro ba tamame vojudam darket mikonam.... tu in mored man nemitunam tahamol konam va motaasefane kheyli kesh midam az shoma yad gereftam ke ras migi,sokute maslahati kheyliii behtare chon arameshe khodam az ham chi mohemtare chon khune be arameshe man niaz dare
vagean merc,koli nazaram taghir kard
inam ye jureshe dige


الهی که زندگیت همیشه پر از آرامش باشه دوست من