ღ♥ღدلخوشی ها کم نیست ღ♥ღ

شوهرم به دروازه رسید.........

1391/11/15 0:24
نویسنده : یه مادر
295 بازدید
اشتراک گذاری

الان بنده یک عدد کدبانو هستم که به قول مامانم "شوهرم به دروازه رسید"(ضرب المثله)

یعنی هی کارهامو انجام ندادم و ندادم تا الان که قراره دو روزه دیگه همسری بیاد.

 

خوبه در و دیوار و پنجره های این خونه دوجدارست که اینجوری صدا میاد اگر نبود من که

عاشق طوفان و رعد و برقم تا صبح باید بی خواب میشدم . بدجوری هوا قاطی کرده.

 

داشتم میگفتم ، کلییییییییی کار باید انجام بدم ، خونه که افتضاحه ، پارکت ها که دیگه نگو

روی سرامیک که نمیشه پا گذاشت .........نیشخندجای مامانم خالینگران

فردا صبح باید همراه خواهرشوهری مادرشوهر رو برای خرید همراهی کنیم .

احتمالا هم پس فردا باید دوباره بکوبم برم خونه مامانم که گوشی همسری (هدیه اش) رو

تحویل بگیرم و یک سر هم برم پیش دکترم چون دندونم ناجوووووور درد میکنه.

سه شنبه هم که همسر عزیزتر از جانم میاد .

حالا رنگ کردن مو و اپیل....... و غیره بماند.

 

مثل اینکه آسمون تصمیم گرفته بچسبه به زمین

برم بگیرم بخوابم تا سر و صداش بیشتر نشد.

فقط خدا کنه برق قطع نشه که از سرما منجمد میشیم.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامان یه فسقِلی
15 بهمن 91 0:39
آفــــــــــــــــــــــــرین ... چه خانوم فعالی هستید ماشالا .


ممنونم
parastoo
15 بهمن 91 2:11
سلام عزیزم بازم ممنونم که به من سر میزنی موفق باشی



سلام گلم
خواهش میکنم
وبتون فوق العادست.
مامان نفس طلایی
15 بهمن 91 12:23
انشالله به سلامتی و با دلخوش


فدایت عزیزم
یک عاشقانه آرام
15 بهمن 91 15:41
چشمتون روووووووووووووووووووووشن
کارا هم یواش یواش انجام میشه
خیلی دوستتون دارمممممممم


ممنونم عزیز دلم