یادداشتی برای دلم
سلام............
نمیگم ناراحت نیستم ولی خب .......... اصلا نمیدونم در چه حالی هستم.............
الان دیگه دل درد های خفیف هم دارم و وضعیتم همچنان همونجوره (یه کم شدیدتر )
چیزی که اذیتم میکنه شرایطیه که توش هستم مسئولیت هایی که دارم ، دلتنگی برای
همسرم و اینکه الان بدجوری به حضورش احتیاج دارم ، وجود پسر نازنینم که همه جوره
هوامو داره ولی مامان خسته و رنگ پریده نمیتونه مثل همیشه پا به پاش بدوه و پرانرژی
همراهیش کنه ، خدائیش اگه گل پسری نبود من کم میاوردم نه به خاطر بارداری و ختم اون
واقعا و از ته دلم اعتقاد دارم به اینکه وقتی یه بارداری توی هفته های اول به پایان میرسه
مطمئنا ناهنجاری وجود داشته که صلاح بوده این اتفاق بیافته و اصلا موافق استراحت های
مطلق و دارو و.... نیستم ، من الان فقط جسمم خسته ست خیلی............
خدایا خودت کمکم کن ، ترم آخر دانشگاه و گرمی هوا و کارهای خونه و ............
خدایا کمک کن اذیت نشم .......
این وبلاگ رو حفظ میکنم برای درد دل های خودم با خودم .