ღ♥ღدلخوشی ها کم نیست ღ♥ღ

بدون عنوان

1391/6/29 1:10
نویسنده : یه مادر
293 بازدید
اشتراک گذاری

پسر نازنینم فردا میره مدرسه ، جشن شکوفه هاست و شکوفه ی قشنگ من قراره

که وارد یک مرحله دیگه از زندگیش بشه.

شاید برای خیلی ها چیز مهمی نباشه . امروز مهمان من وقتی کیکی رو همراه با شمع آوردم

تا برای پسرکم جشن کوچولویی گرفته باشم با حضور عمه اش و ... با تعجب به خواهرشوهرش

گفت : مگه محمدرضا داره میره کلاس اول و بعد  نگاه پرسشگرش رو به من دوخت.

برای من هر مرحله ای یک لذته ، یه اضطراب یه حس ناب..........

به همسری میگم ، من خیلی هیجانزده ام ، الان که داره میره پیش دبستانی من اینم

یک روزی بشنوم داره میره دانشگاه من دیگه از ذوقم تموم میکنم

خنده ی آرومی کرد و گفت : نه یه چیزایی کم کم عادی میشه.

ولی برای من عادی نمیشه

من هنوز هم وقتی پسرم حرف میزنه برای هر کلمه اش غرق لذت میشم انگار که برای

اولین باره که داره کلمه ای رو ادا میکنه وقتی پسرم راه میره وقتی پسرم میخنده......

خدایا شکرت

خدایا شکرت

شکرت خدای قشنگ من ، تو بی نظیری ، تو نازنینی ، تو بهترینی

ممنونم که من رو لایق چشیدن طعم شیرین مادری دونستی

عاشقتم خدا

عاشقتم محمدرضا

و البته عاشقتم همسریماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

یک عاشقانه آرام
2 مهر 91 11:47
خداروشکر واسه این همه حس خوووووووووووووووووب