پسرکوچولو
پسرکوچولوی ما روز شنبه 18 بهمن 1393 ساعت 9:15 صبح به دنیا اومد.
جزئیات تولد پسری رو ان شالله سر فرصت می نویسم فقط بگم روزهای سختی رو پشت سر
گذاشتیم ، سخت بود چون تجربه تلخ انتقال محمدرضا به بیمارستانی دیگه برای بستری شدن
در nicu باز هم تکرار شد و پسرکوچولومون به خاطر ریتم تند تنفسش به بیمارستان دیگه ای
منتقل شد که البته خوبیش این بود که تو همین شهر بود اون هم به لطف برادرم و یک دوست
باز هم من نتونستم لذت در آغوش گرفتن و شیر دادن بدو تولد پسرم رو بچشم ......
امیرحسین نازم 4 شب بستری بود ، 25 بهمن احساس کردم رنگ پسرم زرد شده و بردیمش دکتر
و باز هم لحظه های سخت .... 2 شب به خاطر زردی بستری شد ......
خیلی سخت بود چون درد شدیدی داشتم خیلی شدید و با بخیه مجبور بودم دنبال کارهام باشم
پزشکم گفت عملم سخت بوده که اون هم باشه سرفرصت که بگم .
فقط اینو بگم که مدیون مامانم بودم و هستم و تا دنیا دنیاست مدیونشم . برای من و خانوادم خیلی
زحمت کشید . در کنارش بابا هم هوای محمدرضای من رو داشت و داداش بزرگم که کمک بزرگی
بهمون کرد . همسری خیلی خسته شد خیلی دوندگی کرد و خیلی تنها بود...............
حرف زیاده ، الان تمام وقتم پر شده . پسرمون شبها خوب نمی خوابه و من عاشقانه شب ها رو
با پسرم سر می کنم ، راه میریم ، روی پام تکونش میدم ، کنار تختش میشینم و.......
سختی هاش رو راحت تر میگذرونم چون تمام خصوصیاتش مثل داداششه .
شازده کوچولو هم که حالا شازده بزرگه ست دو روزه تب داره و دلم داره پاره میشه تا پسرکم خوب بشه.
خدا خودش حافظ همه فرشته های ناز باشه.
از دوستای گلم هم ممنونم
کامنتها رو خوندم ، ببخشید که بدون جواب تایید می کنم . همتون رو دوست دارم ممنون از مهربونیتون