تا صبح راهی نیست...
کمتر از 13 ساعت مونده به تولد شازده ی دوم
امروز رفتم بیمارستان و کارهای پذیرشم انجام شد . ساعت 6 صبح باید بیمارستان باشم .
قراره بی حسی اسپاینال باشم البته اگه شجاع باشم وگرنه میرم برای بیهوشی.....
خدایا خودت هوای همه مامان ها و مسافراشون رو داشته باش
خدایا هوای محمدرضای من رو داشته باش
دلم پی محمدرضامه ، قراره فرداشب بابا و مامانم پیشش باشن..........
خیلی کار دارم برم انجامشون بدم...
التماس دعا مهربونا
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی