ღ♥ღدلخوشی ها کم نیست ღ♥ღ

بدون عنوان

1392/6/31 15:58
نویسنده : یه مادر
249 بازدید
اشتراک گذاری

 

دیروز خریدهای پسری کامل شد ، کیف و کفش و حتی ساعت رومیزی که به درخواست

خودش خریده شد که بتونه صبح با زنگ ساعت خودش بیدار بشه .

شام مهمان خواهر شوهر بزرگه بودیم و بعد برگشتیم خونه .

پسری رو آماده کردم برای خواب و سپردم به همسری تا براش قصه بخونه .

کارهای شخصیم رو انجام دادم و پدر و پسر رو تنها گذاشتم و اومدم طبقه پایین.

شب

سکوت

آسمون مهتابی

نسیم خنکی که از پنجره ها اومد و مهمان خونه من شد

و من و بغض و اشکم در حال آماده کردن لوازم پسری

انگاری پسری جلوم نشسته بود ، کلی باهاش حرف زدم و درد دل کردم

مادر بودن خیلی سخته

البته پدر بودن هم همینطور

اصلا داشتن بچه سخته

عشق به بچه شیرینه ولی درد داره ، سوختن داره.............

دختر داشتن بهتر از داشتن پسره

مدرسه رفتن پسری برای من حکم سربازی رفتنش رو داره

اونجا مثل یه پادگانه

برای تربیت پسرها سخت میگیرن

همیشه میگن باید فلان جور برخورد بشه باید مرد بار بیان............

برام سخته

ولی خب کاریش نمیشه کرد

باید رشد کنه

باید مرد بار بیاد

امروز شاهزاده ی کوچک من به مدرسه رفت

امروز فصل جدیدی از زندگی پسرم شروع شد

خیلی حرف دارم برای پسرم ، سر فرصت حرف های دلم رو براش مینویسم

 

خدایا همه ی بچه ها رو در پناه خودت حفظ کن .

آمین

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

مادر
31 شهریور 92 17:27
سلام
نوشته های شما و حس شما حس امسال منم هم هست.پسر من امسال وارد پیش دبستانی شده البته دیروز جشن شروع سالشون بوده.
خدا حافظ تمامی کودکان باشه


سلام
ان شالله جشن ورود به دانشگاه پسرتون رو بگیرید
ممنون از حضورتون
SaYa
31 شهریور 92 18:25
عزیزم سلام خوبی؟
وای چه قالب خووووبی
چقدر شاد و قشنگه
آهنگتم که عاااااااااااااالی پر از حس قشنگه عزیزم
ببخش من خیلی دیر اومدم پیشت
عزیزم پسر داشتن هیچ وقت مثل دختر نمیشه ولی تو یادت نره که یه مرد دیگه کنارته
حس آرامش بعدش عاااالیه این تجربیات مادرمه



سلام سارای گلم
ممنون عزیزم
برای من هم همینطوره ولی احساس میکنم توی جامعه اذیت میشه.........
ممنون از قوت قلبی که بهم میدی
باران
1 مهر 92 9:10
به سلامتي محمدرضا ديگه مرد شده و پسر خوب و مهربون شما مطمئنا براش چيزي پيش نمياد و کسي با بچه خوب و مودب کاري نداره نگران نباش مامان محمدرضا



ممنون از مهربونیت باران جان
منم دیگه
1 مهر 92 16:12
تورو خدا یاده ؟؟؟؟؟ از آمل میوفتم با اون ؟؟؟؟ ی آسمون خراش و ؟؟؟؟؟؟ لوسش...تورو خدا بچتونو اینطوری بار نیارین





مامان نفس طلایی
2 مهر 92 12:01
سلام
اره به نظر من هم رفتن مدرسه یه اتفاق بزرگ برای مادر و بچه است .. انشالله محمدرضا یه مرد تمام عیار بار می اد که باعث افتخار اسلام و شما خواهد بود


سلام عزیزم
ان شالله ، ممنون خواهری
یک عاشقانه آرام
8 مهر 92 15:08
سلام
ایشالا خدا شازده کوچولوی مارو در پناه خودش حفظ کنه....


سلام عزیزم
ممنون نسترن جان
سمیرا
9 مهر 92 16:40
چه مامان بااحساسو مهربونی خیلی از نوشته هاتون خوشم میاد سرشار از احساس میشه لینکتون کنم؟


ممنون عزیزم
خواهش میکنم ، خوشحال میشم.
بابایی
15 مهر 92 11:30
سلام
ممنون از رد نگاه سبزتون توی وبلاگم. اون بوم عکس روز اول مدرسه باید خیلی جالب باشه . کاش میشد عکسش رو می ذاشتید



سلام
خواهش میکنم ، شما لطف دارید