ღ♥ღدلخوشی ها کم نیست ღ♥ღ

بدون عنوان

1392/6/21 18:16
نویسنده : یه مادر
205 بازدید
اشتراک گذاری

دیروز رفتیم خونه مانا ، فقط برام خستگی داشت . رانندگی توی یه جاده 45 کیلومتری

میتونست خیلی لذتبخش باشه ولی به خاطر ترافیک شدید دو تا شهر و شلوغی

بین شهرها کلافه کننده شده بود ولی سعی کردم از بارونش لذت ببرم به خصوص که

حدود 20 دقیقه فقط برف پاک کن(بارون پاک کن در واقع) رو دور تند بود .

بعد از ظهرش که مهمانی دعوت بودیم و رفتیم و تا تموم بشه من مامان و پسری رو

برسونم خونه شد 6 ، رویا تماس گرفت و شاکی که تو کجااااااایی من حوصله ام سر رفت

از صبح توی خونه ام ....... گفتم میرم دنبالش با هم بریم خرید که خانوم ملتمسانه خودش

رو لوس میکنه میگه بیام، برام لازانیا درست میکنی؟!

یعنی خداااا حسرت موند به دلم . تا حالا غیر از فست فود من لازانیای دست پخت کسی رو

نخوردم اگر جایی مهمان بودم هم آخرش من رو مجبور میکردن درست کنم.

گفتم باشه درست میکنم الان دور دوره توئه هر چقدر میخوای جولان بده . این زن داداش ما

هم کلی ذوق و تشکر کرد . دیروز قبل راه افتادنمون توی شهر واسش دنبال انار میگشتم

داداشم هر چی گشته بود پیدا نکرد آخرش هم خودم براش خریدم.

برای خرید هم که ماشالله ترافیک آدم توی فروشگاهها بود که آخرش ما به جای لباس

ورزشی شازده و کیف و کفش و.... فقط یک دست لباس خواب برای پسری گرفتیم و

برگشتیم .

امروز هم با مامانم سر لجبازی شازده پسرم بحثم شد و طبق معمول دخالت های بیجای

مادربزرگ ها و دور برداشتن بچه ها . من هم شاکی و عصبانی بار و بندیل رو جمع کردم

و اومدیم خونه .

خسته شدم ولی خیلی کار دارم و باید یه فکری به حال همشون کنم.

 

 

خدایا ، یه کم دیگه هم بارون بیاد . میدونم پررو شدم ولی هنوز سیر نشدیم خب .

کار بدیه موقع رانندگی عکس گرفتن ، وای وای وای:

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان نفس طلایی
22 شهریور 92 21:53
عزیزم ...
باران
23 شهریور 92 8:09
خوب چرا ندادين پسري عکس بگيره که شما اين خطاي بزرگ رو انجام ندي عزيز دلم


قبول نمیکرد ، به نظرش مفهومی نداره
مامان گیسوجون
24 شهریور 92 13:45
عاشقتممممممممممم مهر می آم پیشت
برام لازانیا بپز


تو جون بخواه خواهری