بدون عنوان
خدایا شکرت
شکرت که این روزها همش در راهم
شکرت که هر روز از صبح کلی کار دارم که انجام بدم
شکرت که روی میز ناهارخوری پر از لوازمیه که باید برای خونه الهام(عروس خانم) آماده
کنم.
شکرت که کتابهای زبان پسری به همراه لوازم نقاشیش مدام کنار دستمه و باید چک کنم
کارهای پسری درست انجام شده باشه.
شکرت که وقتی پسری رو میرسونم کلاس باید خودم رو سریع برسونم سالن یوگا.
شکرت که کلی لباس همسری هست که باید اتو کنم .
شکرت....
شکرت میکنم چون همه اینها یعنی زندگی به بهترین شکل در جریانه ، این همه کار برای دیگران
یعنی داشتن عزیزانی که وقتم رو براشون میزارم
شکرت میکنم برای وجود این عزیزانم
شکرت میکنم به خاطر همه لحظاتی که بهم هدیه دادی
شکرت میکنم برای همه داشته ها و نداشته هام.
هفته دیگه عروسی دخترمه . هفته ای که گذشت جهازش رو بردن که من دو روز بعدش
تونستم برم ، الهام هم حسابی مادرخوندش رو تحویل گرفت و جلوی جاری عزیز و اون یکی
خواهرشوهر گفت تمام کارهای اصلیم مونده هیچی سر جاش نیست نگذاشتم دست بزنن
تا زندایی م.... بیاد و نظر بده(خداییش همه آدمها دوست دارن ازشون تعریف بشه خب من
هم استثتا نیستم).........
کلی با هم دیگه خونه رو خوشگل کردیم ولی هنوز هم خیلی چیزها کم داره که قرار شد
من به سلیقه خودم برم خرید کنم چون الهام اصلا فرصت نمیکنه و البته آبجی هم فقط
میره بازار عتیقه جات با قیمت های نجومی جمع میکنه میاره که قرار شد دیگه بهش اجازه
خرید ندیم.
و از همه مهمتر :
پنج شنبه اگر خدا بخواد مسافرم میاد
تا اون موقع میشه 57 روز که همسری رو ندیدم
دلم حتی برای بدقلقی هاش هم تنگ شده
دیگه برم ، شازده کوچولوم داره رو مبل میخوابه.
خدایا باز هم شکرت
دوستت دارم خدای گلم