ღ♥ღدلخوشی ها کم نیست ღ♥ღ

بدون عنوان

1392/2/1 22:58
نویسنده : یه مادر
326 بازدید
اشتراک گذاری

مثل همیشه به پایان ترم که نزدیک میشم کارهام چند برابر میشه و فشار کارهای دانشگاه زیاااااد

کلاس های دیروز و امروز رو الحمدالله رفتم . دیروز عصر همراه خانم همسایه و پسری رفتیم

یک دوری توی شهر زدیم و من برای خودم ترشی و لواشک گرفتم و خانم همسایه هم ما رو

بستنی مهمان کرد ، بعدش هم رفتیم سنگکی و من برای خودم و خانم همسایه نفری یه سنگک

گرفتم .

امروز عصر هم درست زمانی که من تصمیم گرفتم یک دستی به سر و روی خونه بکشم و بعد

برم سراغ طرحم خانم همسایه طبقه دوم تماس گرفت و گفت دختر کوچولوش بدجوری داره گریه

میکنه و میگه بریم بیرون ولی بیرون سرده و باد میزنه محمدرضاجون بیدار هست که من فاطمه

رو بیارم بالا ؟ خب من هم استقبال کردم چون کلا بچه ها رو دوست دارم و دختر همسایه هم بسیار

شیرین و زیبا و دوست داشتنیه. خلاصه که اومدن و اینقدری که من با بچه بازی کردم فکر نمیکنم

مادرش تا به امروز باهاش بازی کرده باشه ، مامانش هم هی میگفت خانم ... شما خیلیییییی

حوصله بچه ها رو دارین و........

خلاصه نزدیک به یک ساعت و نیم بودن . بعد اون دوباره داشت خستگی غالب میشد که

نگذاشتم و رفتم طبقه بالا یه مقدار اتاقم رو جا به جا کنم و لباس ریختم توی ماشین که

دیدم خاک گلدون بنسایم کم شده و باید به دادش برسم . چندتا کیسه خاک از قبل عید

خریده بودم ، احساس کردم بدجوری نیاز به اکسیژن تازه و همینطور بازی با گل و گیاه

دارم . پس شال و کلاه کردم و رفتم توی حیاط (تراس بالا) و حساااابی مشغول شدم.

گل پسرم هم اومد و با من همراه شد . چند تا گلدون که خیلی وقت پیش خریده بودم

رو برداشتم و از گلهای توی حیاط برای داخل اتاقم دست چین کردم و این شد نتیجه کار

مادر و پسر:

 

از رزماریهای داخل حیاط یک شاخه کوچولو جدا کردم خدا کنه خراب نشه .

 

 

شمعدونی ناز ، گلی که از نظر من خیلی عشوه گره :

 

 

وایییی کوچولوهای دوست داشتنی من :

 

 

داخل گلدون سبز بزرگ تخم گشنیز ریختم ، آخه من گشنیز خیلی دوست دارم . سر فرصت

باید نعنا و جعفری و ریحون هم بکارم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

لیلا
1 اردیبهشت 92 23:06
واااااااای چه جالب1درست امروز که به فکر کاشت سبزی و تراریوم و..........افتاده اومدم اینارو میبینم .عالی افرین
باران
2 اردیبهشت 92 13:24
سلام عزیزم چه خانم باغبونی هستی شما میگم به من سر نمی زنی خانمی
مامان گیسوجون
3 اردیبهشت 92 20:38
عاشقتممممممممم با اینهمه ذوق و سلیقه بوسسسسس


شما بسیار لطف دارید مونا بانو
ما نیز شما را میبوسیم
مامان مریم
4 اردیبهشت 92 18:35
یعنی میام وبلاگت افسردگی میگیرم..آخه چقد کدبانو ..چقد باسلیقه ..چقد فعال...وایییی