ღ♥ღدلخوشی ها کم نیست ღ♥ღ

بدون عنوان

1392/1/26 23:10
نویسنده : یه مادر
300 بازدید
اشتراک گذاری

عصبی ام

کلافه ام

بغض دارم

انگاری تموم وجودم داره بی حس میشه

خدایا...........

همسرم رو به تو سپردم

خدایا خودت به مردم ع ر ا ق آرامش بده

خدایا خودت هوای بچه های ایرانی که الان توی اون کشور به خاطر خانوادشون دارن سختی ها

رو تحمل میکنن داشته باش .

 

خدایا امروز شیرینی و تلخی هر دو مهمان دلم شدن.

خرید زمینمون انجام شد ،

همسری خوشحال و البته در حال برنامه ریزی برای حساب و کتابش

خانواده من خوشحال از اینکه ما صاحب همچین زمینی شدیم.

خواهر شوهر و همسرش خوشحال از اینکه متراژش بالاست از اینکه داشته های ما باعث

سر بلندی اونهاست

پدر همسری خوشحال از اینکه پسرش سرمایه گذاری کرده و اینکه همچین عروسی داره

که حواسش به زندگیش هست

مادر همسری هم ای خوشحال ولی به فکر اینه که حتما پدر من هم شریک بوده اگر نه پس

ما چجوری گرفتیم ؟ چقدر پول دادیم؟ مگه چقدر پول داشتیم؟؟؟؟؟؟؟(اینها رو بد جنسی

یک عروس نخونین)

و من پر از استرس

من رفتم دنبال زمین

من انتخاب کردم

من تصمیم گرفتم

من

من

من

پر از استرس.............

ساعت 9 و نیم مادرشوهر زنگ میزنه :

کی از خونه مامانت اومدی؟

زمین رو گرفتی؟

خیالت راحت شد؟

و همون سوال هایی که بالا گفتم؟؟؟

از شوهرت خبر داری؟

دوبار زنگ زدم جواب نداد.

میگم مامان جان از وقتی رفته من اصلا نتونستم باهاش تماس بگیرم اونوقت شما دوبار

شماره گرفتی هر دوبار بوق خورده جواب نداده ؟؟ بر فرض هم که اونور بوق خورده باشه

شما که میدونین تا شب سرش شلوغه و اگر شماره شما بیافته حتما جواب میده.

مامان:

ان شاالله سلامت باشن ، این ع را ق م که اینجوریه و ووو............

و من باز قلبم ریخت

باز چی شده مامان ؟ باز هم انفجار؟

آرههههههههههه مگه ندیدی ، الان هم اخبار داره میگه اوووووووووه خیلی اوضاع خرابه

ب غ داد رو گفتن میخوان ببندن.....................

و من در همون لحظه کنترل tv  دستم تمام کانال های خبری از هر چندتا م ا ه و ا ر ه رو

فقط زیر و رو میکنم............

میگم مامان جان من که سعی میکنم اخبار نبینم(دروغ گفتم امشب ندیده بودم) اصلا به

این خبر ها محل نمیزارم ، مامان جان اونجایی که علی اینها هستن امنیت داره ، اون منطقه

حفاظت شدست...........(مادره ، چکار کنم ، دلش پی پسرشه حتما من هم بودم همین

بود ، اینها رو گفتم ولی خودم سرتاپا استرسم)

اومدم توی نت

خبر ها رو سرچ کردم

دیدم

خوندم

...................

اون قضیه بسته شدن بغداد هم منظور ف ر و دگاهش بود............

 

 

خدایا خودت بهترین راه رو جلوی پامون بزار

خدایا کمک کن تصمیم درست بگیرم

خدایا..................

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان کیارش
27 فروردین 92 9:17
الــــهی عزیز دلم قبل از همه بهتون تبریک میگم ان شاالله به خیرو خوشی.... مامان من همیشه میگه این زنه که مرد و صاحب خونه و زمینو ماشین و ... میکنه خسته نباشی گلم در مورد محل کار همسری هم اصلا نگران نباش اولا اون سر دنیا که نیست...مطمئن باش اگه اوضاع بد باشه خودشون حتما بر میگردن ثانیا من اینطور که شنیدم ازایران کسی نمیتونه با عراق تماس بگیره مگر اینکه اس ام اس بدی فقط طرف مقابل از اون ور می تونه تماس بگیره ثالثا همیشه به خدا توکل کردی الان هم همونکارو بکن یه آیت الکرسی بخون و از خدا بخواه همه خصوصا همسرتون رو در پناه خودش نگه داره...
مامان مریم
29 فروردین 92 18:44
نترس عزیزم...خدا خودش نگهدار باشه...


ممنون مریم جون
مامان نفس طلایی
30 فروردین 92 13:18
عزیزم نگران نباش نه برای تصمیمت که انشالله خیر بوده و مبارکتون باشه و... و نه برای همسرت ... مگه نسپردی به خدا ... مگه تو راه اربابمون خدمت نمی کنه ؟ پس دیگه دل نگرونی نداره ... انشالله خدا حافظش خواهد بود ... از خود اقا بخواه مراقبش باشن ...