اعتراف
این روزها درگیر درس و کار خونه و تدارکات عروسی و همچنین خرید هستم
این ماه کلی ولخرجی کردم و برای خودم حسابی خرید کردم
یه هدیه هم به عنوان عیدی مشترک من و همسری گرفتم (از طرف خودم و خودش به همدیگه)
خلاصه که روند خریدهای من تا اونجا پیش رفت که با اعتراض همسری روبرو شدم
آخه معنی نداره که مرد از نظر تیپ و ظاهر از خانمش سرتر باشه ، اون هم مرد خوشتیپ من
من هم نتونستم بیخیال بمونم و برای خودم سنگ تموم گذاشتم
ولی از همون روزی که خریدهامو کردم خدائیش وجدان درد داشتم تا اینکه همسری پرسید
چرا حساب بانکیش با این سرعت خالی میشه ، دیشب هم کلی نشستم اشک ریختم و خودم
رو سرزنش کردم که چه معنی داره همسری این همه سختی بکشه و تو پولهاشو به این راحتی خرج
کنی............
خلاصه که مزه همه خریدهام رفت و به جاش یه وجدان معذب موند برای من
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی